اين روزها دلم تنگ توست،اين روزها آشوبيست در من كه نپرس دلم مدام بهانه ي ترا ميگيرد...
آري اينجا بهانه هم بهانه ي توست... بلواييست در اين خانه كه از جنگ بدتر است...
عقلم ميخواهد به زور دلم را سر جايش بنشاند،اما اين مرغ دل من فقط يك پا دارد...
عقلم ميگويد دست از اين بچه بازي ها بردار و فراموش كن...
اما دل بازيگوش من با فرياد و گاهي با گريه عقلم را سرزنش ميكند و با صداي بلند ميگويد
اي نادان چطور گذاشتي كه اين اتفاق بيوفتد... چطور متوجه رفتن او نشدي...
جالب است اينجا ديگر در جنگ و دعوا هم رد پاي تو پيداست...